کتاب «زدن به سیم آخر» نوشته جف کینی، جلد دوازدهم از مجموعهی پرطرفدار «خاطرات یک بچه ی چلمن» است که بار دیگر گرگ هفلی، این نوجوان همیشه سردرگم و همیشه خلاق، را در مرکز ماجرا قرار میدهد. در این قسمت، گرگ با این تصور که والدینش او را به اندازه کافی درک نمیکنند، تصمیم میگیرد راه خودش را پیدا کند؛ راهی که در ذهن او به موفقیت، شهرت و البته فرار از مسئولیتهای روزمره ختم میشود.داستان با نگرانیهای مادر گرگ درباره استفاده زیاد او از بازیهای ویدئویی آغاز میشود. او معتقد است که این بازیها مغز بچهها را تخریب میکنند و گرگ را تشویق میکند تا بهجای آن، استعدادهای پنهانیاش را کشف کند. گرگ، که همیشه در حال فرار از فشارهای مدرسه و زندگی خانوادگی است، این ایده را بهگونهای دیگر تفسیر میکند و تصمیم میگیرد یک فیلم ترسناک بسازد. البته فیلمی که بیش از آنکه ترسناک باشد، پر از اتفاقات عجیبوغریب، تخیلات کودکانه و تلاشهای نافرجام است. فیلمسازی، بهانهای میشود تا گرگ و دوست همیشگیاش، راولی، وارد ماجراهای تازهای شوند. از انتخاب لوکیشن گرفته تا طراحی هیولا و درگیری با تجهیزات ابتدایی، همهچیز در مسیر ساخت فیلم به شکلی مضحک پیش میرود. در این میان، گرگ با کلیشههای سینمایی، خاطرات کودکی، و حتی تصورات خیالی درباره موفقیتش در آینده درگیر میشود. توهمات او درباره تبدیلشدن به یک کارگردان مشهور، با واقعیت زندگیاش در خانهای شلوغ و مدرسهای پر از دردسر، تضاد جالبی ایجاد میکند. یکی از بخشهای بهیادماندنی کتاب، زمانی است که گرگ به تأثیر «مارشمالو» روی مغز انسان فکر میکند، و اینکه شاید دلیل اینکه او هنوز به موفقیت بزرگ نرسیده، خوردن زیاد مارشمالو در کودکی بوده است. اینگونه افکار، که گاه خندهدار و گاه تأملبرانگیز هستند، نشاندهندهی ذهنیتی است که دائم میان تخیل و واقعیت در نوسان است. تصاویر سیاهوسفید و سادهی کتاب، همچنان نقش مهمی در روایت دارند و حس طنازانه متون کتاب را منتقل میکنند « خاطرات یک بچه ی چلمن : زدن به سیم آخر» با نگاهی شوخطبع و گاه طعنهآمیز، به دنیای نوجوانی، فشارهای والدین، و تلاش برای یافتن جایگاه در جهانی پیچیده میپردازد؛ جهانی که از نگاه گرگ، همیشه کمی عجیبتر از چیزی است که دیگران میبینند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.